هنر و معماری اسلامی گنجینه گرانبهایی است که حاصل تجربه و تلاش جمعی هنرمندان مسلمان در طول تاریخ بوده است. این زنجیره در دوره معاصر در اثر تحولات فرهنگی گسسته شده است. یکی از طرق احیای هویت فرهنگی، کند و کاو در مبانی نظری و فلسفی هنر و معماری اسلامی و زدودن پیرایهها و ناراستیهایی است که به آن نسبت داده میشود. این ضرورتی است که علیرغم گذشت بیش از سه دهه از انقلاب اسلامی، هنوز گام جدی در رسیدن به آن برداشته نشده و غالباً به طرح برداشتهای سطحی، عامیانه و خود بنیاد از هنر و معماری اسلامی اکتفا شده است.
جریان فکری سنّتگرایان معاصر (گنون، شووان، بورکهارت، نصر) در چهار دهه گذشته - بدون اینکه مورد نقد و بررسی جدی قرار گیرد- جریان غالب بر دانشکدهها و مراجع هنر و معماری کشور ما بوده و به علت فعالیت گسترده در حوزه تفسیر هنر و معماری اسلامی و ایرانی، سایر نظریههای ارائه شده در این زمینه را تحت تأثیر مستقیم خود قرار داده است.
سنّتگرایان معاصر، در جستجوی اصول و مبانی هنر و معماری دینی و سنّتی، با اصالت دادن به تاریخ معماری قبل از رنسانس در سرزمینهای مختلف، با برخوردی رمانتیک و خود بنیاد با حذف منطق عقلی، به تفسیر ظاهری اشکال و فرمهای معماری پرداخته و بدون توجه به شرایط اجتماعی و تاریخی شکلگیری معماری، اصولی را به عنوان مبانی هنر و معماری دینی و قدسی معرفی مینمایند. در این فرآیند مقدس سازی اشکال و سمبلها، از تشابهات لفظی و تفسیر سلیقهای معماری و مشخصات ظاهری آیینها و ادیان مختلف بهره برده و تأویل و تفسیرهایی از هنر مسیحی و هنر هندویی را در مبانی نظری معماری اسلامی وارد کردهاند.
بررسی آرای بنیانگذاران مکتب فکری که تحت عنوان سنّتگرایان معاصر در ایران معرفی و شناخته شدهاند، حاکی از عدم تطابق جریان تاریخی تولید و تحولات معماری ایرانی- اسلامی با اصول ارائه شدهایشان تحت عنوان اصول معماری اسلامی میباشد. در این مقاله سعی شده است ضمن جمع بندی و ارائه سرفصلهای اصلی نظرات این گروه از اندیشمندان درباره هنر و معماری اسلامی، باب نقد و بررسی منطقی بر این نظریات گشوده شود.
بازنشر اطلاعات | |
![]() |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |